محل تبلیغات شما

برون نمی رود از دل خیال خام وصالت

اگر چه رفته وصالت ولی خوشم به خیالت

 

شبیه معجزه هستی پر از سوال و معما

هنوز مانده به ذهنم جواب خیل سوالت

 

به پشت شهر تو مانده نزاع ماهی و دریا

درون شهر تو یک کس نمی رسد به کمالت

 

شبی که با تو نشستم شروع زندگی ام شد

شروع تازه ی شعرم ، سرودن از خط و خالت

 

ببین که منتظرم باز دوباره مست تو باشم

عزیز بتکده باشی نگاه من به جمالت

 

اگر چه چیده ای از باغ ما فراوان سیب

بگو ز باغ تو چینم کمی ز سیب حلالت

 

وصال شهر تو باشم کنار خلوت باران

دوباره دل بسپارم به سایه های خیالت

 

شعر از : محمد علی رستمی / وصال میانه ای

اشعار فرامرز عرب عامری ( ارسالی از نازنین محسنی )

اشعار ارسالی از دوستان (الهام ملک محمدی)

متن تاثیر گذار درباره زندگی (ارسالی از دوستان)

تو ,شهر ,ای ,رستمی ,ز ,باغ ,شهر تو ,وصال میانه ,میانه ای ,رستمی وصال ,چه چیده

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها