دکترا گفتن ۳ روز دیگه بیشتر زنده نمیمونه.
هرکاری از دستم برمیومد براش کردم
هرجا که دلش میخواست بردمش
قرض کردم تا بتونم به آرزوهاش برسونمش
روزا رو باهم خوش بودیم و میخندیدیم
شبا هم میومدیم باهم گریه میکردیم
شاید کسی تجربه نکرده باشه باهم گریه کردن رو
همه معمولا باهم خندیدن
ولی تو این ۳ روز من فهمیدم باهم گریه کردن خیلی بیشتر آرامش میده.
میرفتیم میشستیم به صدای ویالون اون نوازنده خیابونیه گوش میکردیم ، دیگه بی تفاوت از کنارش رد نمیشدیم.
خیایون هارو ساعت ۲ شب باهم قدم میزدیم .
تا تونستیم همدیگه رو بغل کردیم و بوسیدیم.
۳ روز تموم شد و دیگه نداشتمش.
۲۳ سال نفس کشیدم و راه رفتم و کار کردم و پول درآوردم و جمع کردم، ولی فقط تو ۳ روز معنی زندگی رو فهمیدم و تو این سه روز فقط زندگی کردم
.
.
شاید یکی از ما هم ۳ روز بیشتر نباشیم
پس زندگی کنیم و قدر همدیگه رو بدونیم.
.
امیرحسین سرمنگانی
اشعار فرامرز عرب عامری ( ارسالی از نازنین محسنی )
باهم ,روز ,۳ ,زندگی ,رو ,تو ,۳ روز ,باهم گریه ,گریه کردن ,تو این ,همدیگه رو
درباره این سایت